راه رفتن هانايي
خيلي وقت بود ميخواستم خاطراتمون بنويسم كه تصميم قطعي مصادف شد با تاتا كردن هانا عزیز دلم سه هفته كه راه افتادي البته راه رفتن كه چه عرض كنم دويدنه .كم كم داشت نگران ميشدم هستي جون وقتي 13 ماهه بود راه افتاد ولي تو 17 ماهگي راه افتادي . دوست داشتي روي زمين نشسته و خيلي سريع وبا مزه بخزي وبري بابا جون ازت فيلم گرفته .همه عاشق اين حركتت بودن كلي تو فاميل پيچيده بود خبرا تهرون به خاله اقدس ايناهم رسيده بود آنا وآذيتا وقتي آومدن كرمان گفتن شنيديم خيلي با حال نشسته ميره.وقتي ديدند كلي خنديدند ولي حالا ديگه خانم شدي راه ميري در ضمن بگم بهت اگه دير راه افتادي در عوض خيلي زود به حر...