هانا هانا ، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 3 روز سن داره

هستي وهاناي مامان

راه رفتن هانايي

خيلي وقت بود ميخواستم خاطراتمون بنويسم كه تصميم قطعي مصادف شد با تاتا كردن هانا عزیز دلم سه هفته كه راه افتادي البته راه رفتن كه چه عرض كنم دويدنه .كم كم  داشت نگران ميشدم هستي جون وقتي 13 ماهه بود راه افتاد ولي تو 17 ماهگي راه افتادي . دوست داشتي روي زمين نشسته و خيلي سريع وبا مزه بخزي وبري  بابا جون ازت فيلم گرفته .همه عاشق اين حركتت بودن كلي تو فاميل پيچيده بود خبرا تهرون به خاله اقدس ايناهم رسيده بود آنا وآذيتا وقتي آومدن كرمان گفتن شنيديم خيلي با حال نشسته ميره.وقتي ديدند كلي خنديدند ولي حالا ديگه خانم شدي راه ميري در ضمن بگم بهت اگه دير راه افتادي در عوض خيلي زود  به حر...
21 مرداد 1391

كلمات هانايي

ملوسم برات بگم هفت ماهه بودي كه اولين كلمات شيرين را مثل بابا ،آبؤ را به زبون آوردي وما كلي ذوق كرديم  الانم كه يكسال ونيمه شدي  يه عالم حرف ميزني وبه هستي ميگي ادني حتي ميتوني جمله دو وسه كلمه اي با فعل بگي چند روز پيش كه كرمان بوديم هستي از كلاس رياضي اومد وگفت مامان بابا كارداشت رفت بيرون بعد تو با تعجب من نگاه كردي وگفتي مامان بابا تؤ   اون موقع ميخواستم درسته بخورمت اينقدر شگفت زده شدم كه دوست داشتم يك سره تكراركني وحتي خاله آزاده اينها هم مات ومبهوت مونده بودند كه توچي گفتي حالا ديگه خانم شدي اسم همه رو ويانا ، مهدي ، حياط، آله ، عمي ،بابا نا ،به بابا پايدار ميگي بابا پا  ،..... ...
21 مرداد 1391

ژست هانايي

  نفسم بهت بگم بعضي از كارات واقعاً دوست داشتنين مثلاً كيف  يا ساك دستيهاي هستي رو برميداري وميندازي روي دستت(بين ساعد وآرنج) وبعد هم مثل يه خانم با كلاس راه ميري ونازمياري اون موقع خوردني ميشي يه عادت دگه هم اين كه دوست داري روي بلندي بشينيي چهارپايه، هندونه، خربزه،توپ هرچي كه از زمين بالاتره  بعد كه ميشيني پاي راستتو ميگذاري رو پاي چپ وكلي ژست ميگيري و ميگي عسك  تكيه كلامت شده بالا وواقعاً مثل يه ملكه بالا بالاها ميشيني ودستور ميدي.بعضي وقتها هم انگشت اشارتو ميذاري رو لپتو چشمك ميزني وعشوه مياري وميگي ناز.یعنی براتون ناز میارم .   ...
21 مرداد 1391